احزاب ایرانی و خرد جمعی

غلامعلی دهقان، سخنگوی حزب اعتدال و توسعه بررسی کرد؛

پرسش اساسی این است که چرا احزاب ایرانی طی 107سال گذشته پس از مشروطیت - کمتر میل به نهادینه‌شدن دارند و پایداری آنها دیری نمی‌پاید؟ واقعیت این است که مشکل احزاب ایرانی در عدم پایداری‌شان را طی این مدت، باید در سه سطح بررسی کرد:

 

1- سطح درون‌حزبی: تجربه حزبی سالیان پس از مشروطیت نشان می‌دهد بعضی از افراد حزب‌مدار، در درون حزب پس از مدتی به قواعد کار جمعی و حزبی، پایبندی نشان نمی‌دهند و هرکسی می‌خواهد جمع را به سمت‌وسوی اندیشه‌های خود هدایت می‌کند. برای همین معروف است که شعار «اتحاد، مبارزه، انشعاب» فرجام تشکل‌های ایرانی بوده است و آنها عملا به این استراتژی عمل کرده‌اند. تجربه حزب جمهوری‌اسلامی که در آغاز انقلاب توانست تمامی کارکردهای سه‌گانه احزاب یعنی «کارکردهای انتخاباتی»، «کادرسازی» و «آموزش» را با هم داشته باشد قابل توجه است. اما این حزب پس از مدتی دچار سه‌گانه «چپ، راست و میانه» شد و فعالیت خود را ملغی کرد. همچنین رای غیرحزبی یک عضو شورای جدید شهر تهران الهه راستگو - که برخلاف تعهدات اولیه، عهد‌شکنی می‌کند و راه خود را می‌رود، نشان از آن دارد که عنصر «فردمحوری» و «شخص‌سالاری» یکی از آفات حرکت‌های دسته‌جمعی ایرانیان در مقوله حزب‌مداری است. تا این موضوع حل نشود، انسجام حرکت حزبی بر مبنای خرد جمعی شکل نخواهد گرفت. در عین حال اقدام به موقع و قابل دفاع حزب اسلامی کار که بلافاصله این عمل عضو خود را به شورای داوری حزب ارجاع داده و با مستندات و ادله، خواستار لغو عضویت نامبرده شد، سوی دیگر کار سیاسی درست را نشان می‌دهد که در نوع خود، ارزش‌آفرین است.

 

2- سطح حزب با حزب: نگاهی به رخدادهای 107سال گذشته نشان داده است احزاب ایرانی در فرصت‌های پیش‌آمده، به جای تعامل با یکدیگر در جهت رشد و ارتقای فرهنگ سیاسی جامعه و توسعه سیاسی آن روش تقابلی، پیشه خود ساخته و به تخریب یکدیگر پرداخته‌اند. به این ترتیب هم خود را دچار فرسایش و هم رقیب را فرسوده کرده‌اند. برای مثال در همان پنج‌سال اول پس از مشروطه، حزب «اجتماعیون عامیون» به ترور یکی از اعضای ارشد «اجتماعیون - اعتدالیون» یعنی آیت‌الله سیدعبدالله بهبهانی دست زد و آنها نیز متقابلا میرزاعلی محمدخان تربیت را ترور کردند. چرخه‌ای از ترور به راه افتاد که چندین قربانی گرفت. همچنین در فضای آزاد نهضت ملی‌شدن نفت، باز هم شاهد بودیم که احزاب ایرانی چگونه به تخریب یکدیگر پرداختند. برای مثال، حزب توده، جبهه ملی را تخریب می‌کرد یا اینکه حزب زحمتکشان مظفر بقایی - که ادعای ملی‌گرایی هم داشت - جبهه ملی و حامیان مصدق را از گردونه خارج می‌کرد. در سال‌های اولیه پیروزی انقلاب هم، کارکرد تخریبی سازمان مجاهدین خلق معروف به منافقین، که دست به ترورهای ناجوانمردانه زدند، اظهر من الشمس است.

 

3- سطح حزب با نظام سیاسی کشور: برخلاف اینکه گفته می‌شود دولت‌های ایرانی طی 107سال گذشته با پدیده احزاب مخالف بوده‌اند و عدم رشد تحزب به خاطر نگاه منفی دولت‌ها بوده است که البته نمی‌توان این دیدگاه را کاملا زیر سوال برد - اما از سوی دیگر باید پذیرفت، کارکرد احزاب ایرانی هم در این بدبینی تاثیر زیادی داشته است. اگر احزاب ایرانی در دوران انبساط و نشاط سیاسی به درستی عمل می‌کردند بهانه به دست دولت‌ها نمی‌دادند.

 

برای مثال حزب توده پس از تشکیل در مهرماه 1320، تا 15 بهمن 1327 فعالیت نسبتا آزادی داشت. اما زمانی که دست به ترور محمدرضا پهلوی زد، با برخورد تند حاکمیت روبه‌رو شد. همچنین سازمان مجاهدین خلق پس از پیروزی انقلاب، تا زمانی که پایبند به قواعد دموکراتیک کشور بود، در انتخابات مجلس شورای اسلامی اول در سال 1358 هم شرکت کرد و رهبر آنها نفر سی‌وهفتم تهران شد

 

اما زمانی که قیام مسلحانه را شروع کردند با دست خود از گردونه رقابت خارج شدند. هم‌اکنون هم احزاب ایرانی باید با تدبیر و درایت عمل کرده و بهانه به دست بهانه‌گیران ندهند تا در این عصر جدید، بتوانند در تعامل با نظام سیاسی کشور، هم خود رشد کرده و هم سبب رشد و ارتقای آگاهی‌های سیاسی مردم شوند.

 

منبع: روزنامه شرق

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.